سقط به عنوان یک موضوع اختیاری فردی


سقط جنین یکی از معضلات دیرین و پایدار جوامع بشری است که همواره از یک سو آحاد جامعه و از سوی دیگر دولتها را بعنوان متولیان حقوق بشر به چالش کشیده است.

وجدان کمال جوی انسانها در لوای تقید به اصول انسانی، اخلاقی و مذهبی همواره عرصه کشمکش بین پذیرش فرزند ناخواسته و یا عذاب گناه و ننگ سقط جنین، و قوانین و نظامات دولتی نیز جولانگاه نظریه پردازها و تئوریسین های علوم مختلف فلسفی، اخلاقی ، انسانی، مذهبی و... مبنی بر وظیفه دولت در دفاع از سقط بعنوان دفاع از آزادی فردی و یا محدود نمودن آن جهت دفاع از حق زندگی انسانی متولد نشده ، بوده است.

صرفنظر از مراجعه به عقاید، سنتها و مذاهب مختلف، ایدئولوژی های گوناگون در مواجهه با سقط جنین گاهی به بهانه حمایت از حق آزادی فردی از مشروعیت سقط جنین سخن سرائیها کرده اند و تصمیم گیری درباره آن را فقط بعهده زن می‌دانند و محدود نمودن و دخالت دولتها را تعرض به آزادیهای فردی قلمداد کرده‌اند و بعضاً نیز از سقط جنین بدلیل سلب زندگی یک انسان، آنرا انکار دفعی کلیه حقوق انسانی از جمله مهمترین حق که حق زندگی کردن است بعنوان نماد نقض حقوق بشر یاد کرده اند. لذا مباحثه در خصوص سقط جنین بسان شنا کردن در دریای بیکرانی است که هر چه به اعماق آن فرو رویم با تازه های بیشتری مواجه میشویم که نیاز به تفکر و تعمق مضاعفی دارد. در این مقاله نمونه ای هر چند مختصر از مباحثات نظریه پردازان در قبول و یا رد سقط به عنوان یک موضوع اختیاری فردی آورده شده است.

یکی ازخصوصیات تعریف شده دولتها استفاده از اجبار است که با نیروی شدید حمایت می‌شود بسیاری از نهادهای دیگر هم از اجبار استفاده می‌کنند. اما دولت تا هنگامی که از اجبار به صورت مشروع استفاده کند، یک حد انحصاری دارد. هر قانونی در نهایت یک تهدید است برای کسانیکه بخواهند از آن تخلف کنند. هنگامی که نیاز به تهدید نباشد نیازی به قانون نیست. طرفداران آزادی فردی در پی این هستند که تهدید ناشی از اجبار و خشونت دولت را به حداقل برسانند. با وجودی که دولت معمولاً نسبت به نهادهای دیگر از حداقل تهدید و خشونت استفاده میکند.

بر خلاف هرج و مرج طلبان طرفداران آزادی فردی تصدیق می کنند که دولت نقش بسیار با ارزشی را در جامعه به منظور بر قراری و دفاع از آزادی فردی و حفاظت از تهدیدها و خشونتهای دیگر بر عهده دارد.

مباحثه در مورد قانون بدون سقط از این نظر باید مورد بررسی قرار گیرد که آیا سقط یک آزادی فردی است که دولت موظف به برقراری و دفاع از آن است؟ یا اینکه دولت موظف به برقراری و دفاع از حق زندگی کردن برای بچه متولد نشده است؟

به این سئوالات صرفاً بر مبنای تئوریهای سیاسی می توان پاسخ داد، بدون لزوم مراجعه به علم پزشکی، مذاهب و عقاید و...، سقط ها باید غیر قانونی شوند زیرا سقط ها با خشونت زندگی یک انسان را می گیرند بدون مجوز و یا موافقت قربانی ها. در واقع سقط، انکار همه آزادی ها به طور یک مرتبه است. بدون حق زندگی کردن و حقوق دیگر نیز بی معناست . یک دولتی که نخواهد یا نتواند از زندگی شهروندانی که نمی توانند از خودشان حمایت کنند دفاع کند حقانیت را فدا کرده است و به منظور اجتناب از این نتیجه است که سقط باید غیر قانونی شود.

بسیاری از آزادی خواهان جنسی به سادگی انسان بودن بچه متولد نشده را انکار میکنند و می گویند چون آن ها انسان نیستند لذا هیچ حقوقی ندارند که دولت موظف به حمایت از آن باشد. از این لحاظ دلیلی برای توجیه نمودن سقط و یا موافقت بچه متولد نشده وجود ندارد.

لذا نیاز اساسی این بحث تعریف در مورد انسان بودن بچه متولد نشده است و تا پس از این تعریف، هر بحث دیگری بی لطف و بی اساس است. در واقع این بحث خیلی چیزها را معلوم می کند. اگر فقط انسانها (People) حقوق دارند و دولتها (اکثریت یا انبوه مردم)، اعتبار مشروع برای تصمیم گیری در خصوص اینکه کدامیک از جنین ها انسان هستند و کدام نه؟ پس همه حقوق بستگی به این دارد که این کلمه مهم را چه کسی تعریف میکند.

کسانیکه می خواهند از آزادی سقط دفاع کنند سریعاً تعریفهایی برای اینکه چه کسی شخص (Person) هست و چه کسی نیست پیشنهاد می دهند تا جائی که در مواردی تعریف انسان بودن را منوط به اینکه چه بخشی از بدن جنین در کانال زامیانی است و یا هنوز در رحم است می نمایند. تعدادی نیز تعاریف دیگری ارائه نموده‌اند، بویژه آنهائی که از انجام وحشیانه سقط های دیررس و خطرات آن واهمه دارند، قابلیت زنده ماندن بیرون از رحم جنین را مساوی انسان بودن می دانند.

تمام این استانداردهای انسان بودن در یک چیز مشترک هستند و آن چیزی بیش از یک حیات بیولوژیک است . با این مقدمه مشخص گردید زمانی که انسان بودن توسط افراد یا دولت تعریف گردد سوء استفاده ها نامحدود خواهد بود. دولتها به آسانی می‌توانند بوسیله تغییر تعریفهای قرار دادی، زندگی و حقوق یک سری افراد را انکار نمایند. در حقیقت تاریخ به ما یاد داده است که دولتها در این موارد بسیار خوب عمل می‌کنند. قتل عام یا سوزاندن برای سیستم نازی صراحتاً قانونی بود زیرا یهودی‌ها انسان نبودند که حقی داشته باشند . جهت پیشگیری از این قبیل سوء استفاده ها هنگامی که دولتها تعدادی از مردم را نامستحق حمایت و دفاع برای زندگی می‌دانند، باید تعریف انسان بودن به قدر کافی قابل استدلال باشد و در این حالت به طور منطقی نیازی نیست که همه سقط ها غیرقانونی قلمداد شوند، لذا تمرکز بحث به جهت دیگری معطوف می گردد و آن «بر حق بودن سلب زندگی یک انسان است»، برای مثال آیا کشتن جنین به منظور دفاع ازخود یا زندگی دیگری قابل توجیه است؟ آیا اگر قربانی توانایی بر قرار نمودن ارتباط داشت با این کار موافق است؟

دادگاه عالی ایالت متحده آمریکا سقط را در تجلی و تظاهر حقوق دیگران یک امر مشروع قلمداد نموده است . در قوانین آمریکا قانون صریحی در مورد سقط وجود ندارد و در نتیجه به طور پنهانی این عمل قانونی شده است و موضوع سقط در سایه هزاران موضوع فرعی دیگر از قبیل فلسفه های شرعی، اصولی، حقوق کشوری، تحقیقات غیر قابل استدلال ، حمله های ناگهانی مرضی ، فرایند حقوق اداری، مسائل پزشکی و قابلیت زندگی جنین در تریمستر خاص، محو و بلاتکلیف شده است و در واقع موضوع سقط به این مسئله متمرکز شده که آیا دولت می‌تواند یا باید مقررات وضع شده بین کلیسا و دولت را برقرار نماید و یا اینکه این روابط را نقض نماید و این یک انحراف شدید از موضوعات سیاسی مرتبط با سقط است.

در جوامع آزاد، مردم مذهبی خود را مقید به مخالفت با سقط بعنوان پدیده ای که جان یک انسان را می‌گیرد می دانند همانگونه که با هر وضعیتی که توجیه کننده سقط باشند مخالفند و معتقدند هر قانونی در مورد سقط مجوز مرگ قانونی بعضی از افراد جامعه است و در سرزمینی با گوناگونی مذاهب و عقاید هر قانونی در مورد سقط تعدادی از اصول، کلیسا را در این سرزمین تثبیت می نماید و نمودار قضیه شاه ماهی قرمز باستانی است. لذا به جای مجادله بر سر مرگهای قانونی ماباید بر سر اطمینان قوانین از بر قراری بیشترین آزادی که منجربه سلب آزادی دیگری نگردد نزاع کنیم.

من فکر میکنم همه آزادی خواهان موافق باشند که هر زنی یک حق طبیعی برای اجزاء بدن خودش دارد که قانون باید از آن دفاع کند. بحث در مورد سقط استدلال در این مسئله است که آیا جنین فقط بخشی از اجزاء بدن مادر است؟ در واقع یک کودک متولد نشده فقط بخشی از بدن مادر مثل مو یا ناخنهای انگشتان نیست بلکه او یک انسان است با تمام حقوق فردی که قانون باید تشخیص دهد و به همین دلیل است که کشتن غیر قانونی، جنین را معادل قتل و آدمکشی می داند.

حمایت از غیر قانونی شدن سقط به معنای تثبیت نظام برده داری در آمریکا نیست. لااقل برای زنان حامله قیاس کردن با بردگی کار درستی نیست. زیرا اولاً برده ها یک نهاد آزاد در آمریکا نبودند، اگر برده ها آزادی و اراده داشتند بحث کردن در مورد آنها از منظر آزادیخواهان بسیار مشکل بود. چه بسا آزاد کردن برده ها لزوماً مستلزم کشتن خشن صاحبان برده ها و انکار همه حقوق انسانی آنها نیست و اگر این چنین بود در دفاع از برده ها در موضع بسیار ضعیفی بودیم . در ضمن به فرض چنین مقایسه ای بردگی زن حامله ، صرفاً یک وضعیت موقتی است نه انکار دائمی آزادی های او. اینکه زن حامله مجبور است حاملگی اش را ادامه دهد بیشتر نزدیک به مقایسه با خلبان راه هوائی است که باید حقوق مسافرانش را تا فرود آمدن هواپیما و نشستن به زمین محافظت کند و تا قبل از آن مجاز به رها کردن شغل و یا ترک مسئولیت خویش نمی باشد.

بنابراین مقایسه با برده ها اصولاً کاربرد ندارد. آن فقط در مواردی به کار می رود که زنی بدون رضایت خودش و به علت تجاوز به عنف حامله شود و در این مورد بسیاری از مخالفان سقط ها، استثنایی قائل می‌شوند یک عده دیگر گفته اند که تحمل مادری آنقدر دشوار نیست که برای توجیه آن بچه متولد نشده را به طور خشن بکشند. در واقع در اکثر موارد حاملگی یک پیامد قابل پیش بینی و طبیعی است و وضعیت تحمیل شده و اجباری توسط جامعه و یا ایالتها نیست. بحث در مورد قانونی شدن سقط به شدت متمرکز است بر دفاع از حقوق انسان ها وبزرگترین خطر، اجازه دولتها برای انکار حقوق انسانی توسط تعریف ساده برخی از افراد یا نهادها از معنای انسان بوده است. اگر ما انسان بودن را با توانائی استدلال کردن تعریف کنیم پس مجبوریم استثناهای متعدد و تعریفهای متمایزی خلق کنیم. مثلاً خواب مردم یا ضعف، غش ، سکته های مغزی یاقلبی و در کما رفتن که همگی موقتی و قابل برگشت است و علیرغم عدم توانایی موقت آنها برای استدلال کردن ما قائل به انسان بودن آنها هستیم این صحیح نیست که ما بگوئیم بچه های متولد نشده به کلی متفاوتند. در حقیقت بچه‌های متولد نشده ازبازوهایشان برای حمایت چشمهایشان در برابر نور استفاده میکنند. آنها شستشان را می مکند، صدای والدینشان را تشخیص می‌دهند اگر بگوئیم عکس العملهای آنها بر اساس رفلکس های فیزیولوژیک است نه بر اساس استدلال کردن، باز به سمت تعاریف ذهنی و اختیاری رفته ایم برای توجیه و انکار حقوق انسانها.

تاریخچه نوین با مثالهائی از بی عدالتی و تراژدیهایی که وقتی دولتها می‌خواهند عده ای از مردم را غیر بشر یا مادون بشرو یا فاقد ظرفیت استدلال کردن تعریف کنند، پر شده است.

نتیجه :

بر اساس اصول آزادی خواهان بنیادگرا و اعلامیه مدعیان غیر وابسته هر شخصی دارای حق زندگی ، آزادی و کامیابی و حقوق مساوی با دیگران است. لذا کشتن انسانهای متولد نشده نقض حقوق مساوی افراد برای زندگی کردن است.

همگی اتفاق نظر داریم که هر بچه ای باید مورد پذیرش، قابل پرورش و دوست داشتنی باشد ولی بحث بر سر این است که ما نباید توسط سقط به این آرمان برسیم. مهم نیست که چه تعداد بچه متولد نشده را می خواهیم بکشیم؟! فرزند خواندگی ، تحصیل و حمایت اجتماعی بهترین روشهائی است که مطمئن شویم هر بچه ای در محیط دوست داشتنی و طبیعی رشد میکند.

نویسنده : سوسن سهرابی

منبع:http://lawnet.ir/#fulltext?id=527